پیمان جلیلی ::
سه شنبه 84/10/6 ساعت 12:6 عصر
زیر خاکستر ذهنم باقی ست
آتشی سرکش و سورنده هنوز
یادگاری ست ز عشقی سوزان
که بود گرم و فروزنده هنوز
عشقی آنگونه که بنیان مرا
سرخت از ریشه و خاکستر کرد
غرق در حیرتم از اینکه چرا
مانده ام زنده هنوز
گاهگاهی که دلم می گیرد
پیش خود می گویم
آن که جانم را سوخت
یاد می آرد از این بنده هنوز
سخت جانی را بین که نمردم از هجر
مرگ صد بار به از بی تو بودن باشد
گفتم از عشق تو من خواهم مرد
چون نمردم، هستم پیش چشمان تو شرمنده هنوز
گرچه از فرط غرور اشکم از دیده نریخت
بعد تو لیک بعد از آنهمه سال
کس ندیده به لبم خنده هنوز
گفته بودند از دل برود یار چو از دیده برفت
سال ها هست از دیده من رفتی، لیک
دلم از مهر تو آکنده هنوز
دفتر عمر مرا، دست ایام ورق ها زده است
زیر بار غم عشق ، قامتم خم شد و پشتم بشکست
در خیالم اما، همچنان روز نخست
تویی آن قامت بالنده هنوز
در غمار غم عشق دل من بردی و با دست تهی
منم آن عاشق بازنده هنوز
آتش عشق پس از مرگ نگردد خاموش
گر که گورم بشکافند عیان می بینند
زیر خاکستر جسمم با قی ست
آتشی سر کش و شوزنده هنوز
نوشته های دیگران()